سفرنامه مشهدي حسني
زواركوچولوي مامان سلام بالاخره صبح يكشنبه ازراه رسيدوباهم صبح زود رفتيم فرودگاه بابا عباس ومادرجون هم اومده بودن بدرقه مون صبح كمي اب ريزش بيني داشتي وازاين مساله نگران بودم ولي با توكل برخدا رفتيم سوتيهاي من وبابا توی فرودگاه بماند شيرين زبونيهاي تو همه را اول صبح به وجد آورده بودوهمسفريها قربون صدقه ات مي رفتن يه جايي تواينترنت خونده بودم كه زماني كه هواپيما اوج ميگيره يا مي خواد فرود بياد به دليل تغيير فشارهوا گوش مسافرا دردمياد بزرگترها با قورت دادن اب دهنشون يا خوردن شكلات يا.... اين مشكل را برطرف ميكنن ولي به قول تو ني ني توچولوها كه نمي دونن چه اتفاقي افتاده ازدردگوش گريه مي كنن وراه چاره اش هم اينه كه ...
نویسنده :
ماماني
18:36